محل تبلیغات شما



این شعر را همین حالا بخوان
وگرنه بعدها باورت نمی‌شود
هنگام سرودنش
چگونه دیوانه‌وار عاشقت بودم

همین حالا بخوان
این شعر را که ساختار محکمی ندارد
و مثل شانه‌های تو
هربار گریه می‌کنم می‌لرزد،
هربار گریه می‌کنم
و خاطره‌ی چشم‌هایت
از پیراهن خیسِ فصل، چکه می‌کند.


اما بیایید یک چیزی در گوش‌تان بگویم:
رفتن، نبودن، نباید زیاد طول بکشد.
نباید عادت شود. 
نباید گذاشت دلتنگی به حد نهایت برسد.
نباید گذاشت دل به دلتنگی خو کند، یادش بگیرد و با آن کنار بیاید.
آدم نباید آن‌قدر برود و دور شود که از مدار جاذبه‌ی کسانی که دوستش دارند خارج شود.
بگذارید در گوش‌تان بگویم:
آدمی که یک بار تا پای مرگ رفته باشد و برگشته باشد، دیگر از مرگ نمی‌ترسد.
آدمی که یک بار تا سر حد مرگ دلتنگ شده باشد
و زنده مانده باشد، دیگر از فقدان نمی‌ترسد.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها